پديده طلاق عاطفي در جامعه

 

حقوق خانواده 

 پديده طلاق عاطفي در جامعه

خانواده به‌عنوان مهم‌ترين نهاد موجود در جامعه همواره در طول تاريخ با آسيب‌‌هاي مختلفي مواجه بوده كه مسئله طلاق بزرگ‌ترين معضل اين نهاد اجتماعي محسوب مي‌شود. طلاق در لغت جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قيد نكاح و رهايي از زناشويي است (فرهنگ عميد). قطع روابط بين انسان‌ها در همه اعصار وجود داشته است، هرجا رابطه‌اي هست امكان قطع آن نيز وجود دارد. طلاق شيوه‌اي نهادي شده در پايان دادن به پيوند زناشويي است به‌زعم ويليام گود «هر نظام خانوادگي در خود سازوكار(مكانيسم) فرار از آن را نيز جاي داده و اين بدين جهت است كه افراد بتوانند از فشارهاي نظام جان سالم به‌در برند؛ يكي از اين راه‌ها طلاق است». ولي در اصطلاح اگر ازدواج را قراردادي بين دو شخص براي زندگي مشترك بدانيم، اين قرارداد همواره دائم نيست و گاهي بنا به دلايلي فسخ مي‌شود. طلاق واقعه نيست بلكه فرآيندي است كه طي سال يا ساليان متمادي بين زن و شوهر شكل مي‌گيرد و با رسيدن به مرحله حاد ظاهر مي‌شود. طلاق را مي‌توان از سه نظر گوناگون اما به‌هم پيوسته مورد بررسي قرار داد:

 1-طلاق از ديدگاه ديني و اعتقادي،

 2-طلاق از ديدگاه قانوني

 3-طلاق از ديدگاه فرهنگي
در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان طلاق را به دو نوع 1 - طلاق رسمي، 2 - طلاق عاطفي(خاموش) تفكيك كرد. در طلاق رسمي زن و مرد با مراجعه به دادگاه به‌طور قانوني از يكديگر جدا شده و هيچ تعهدي نسبت به هم ندارند اما طلاق عاطفي به‌گونه‌اي ديگر در زندگي زوج به‌وجود مي‌آيد و موجب از هم پاشيدگي عاطفي خانواده مي‌شود. در اين نوع خانواده‌ها زن و مرد در زير يك سقف زندگي مي‌كنند ولي هيچ رابطه احساسي ميان‌ آنها وجود ندارد. عدم شناخت زوجين از يكديگر تفاوت‌هاي فرهنگي موجود ميان خانواده‌ها، دخالت ديگران و بسياري مسائل ديگر، سردي روابط زوجين را فراهم مي‌آورد. اما شايد بتوان گفت مشكلات جنسي و تفاوت سليقه‌اي در اين امر از مهم‌ترين مشكلاتي است كه براي يك زن و شوهر پديد مي‌آيد ولي در مطالعات جامعه‌شناسي كمتر مورد بحث قرار گرفته است.
كتاب جامعه‌شناسي زندگي‌هاي خاموش در ايران نگارش احمد بخارايي تنها كتاب منتشر شده در اين زمينه است كه از يكسو به‌طور خلاصه به اين امر پرداخته ولي بخارايي به‌دليل مبنا قرار دادن نظريات جامعه‌شناسي غربي تا اندازه‌اي از واقعيت جامعه ايراني دور شده است. جامعه ايراني جامعه‌اي در حال گذار است، دوران گذار از پيامدهاي ورود مدرنيته به جوامع مختلف است؛ در نتيجه تقابل ميان ارزش‌هاي سنتي و مدرن با شدت بيشتري ديده مي‌شود و زماني كه اين تقابل به تعامل تبديل شود شاهد كاهش هرچه بيشتر طلاق عاطفي هستيم. ولي هم‌اكنون نيز طلاق عاطفي به سبب اينكه خانواده‌ها از فرهنگ سنتي فاصله گرفته و خود را ملزم به تحمل يك زندگي اجباري بدون علاقه نمي‌كنند و از سوي ديگر با افزايش حقوق زنان در جامعه و در نتيجه كاهش ترس از آينده مبهم با فراهم شدن امكان تحصيل و كسب درآمد موجب كاهش يافتن طلاق عاطفي شده و همچنين كاهش يافتن ازدواج‌هاي فاميلي نيز در كاهش طلاق‌ عاطفي موثر است چراكه در اين نوع زندگي‌ها زوجين به‌خاطر خانواده‌هاي خود اجبار بيشتري براي ادامه زندگي دارند.
راهكارهايي كه براي كاهش طلاق عاطفي مي‌توان ارائه داد به اين شرح هستند:
- بازتوليد فرهنگي و تجديدنظر در الگوهاي رفتاري كهن با بازنگري در متون به‌ويژه متون ديني و طرح آن از سوي نهادهاي آموزشي.
 ترسيم مصاديق تفاهم بين زن و شوهر در قالب‌هاي گوناگون مانند آشنايي و شناخت لازم قبل از ازدواج، آموزش جنسي، ترويج الگوهاي زباني تفاهم‌زا و اصلاح و تدوين قوانين همسو... از سوي وسايل ارتباط جمعي.
با تحكيم مباني خانواده.
 درك موقعيتي مردان از خودشان از طريق ارزيابي واقعي نسبت به توانايي‌ها و آزادي‌هايي كه به خطا در انحصار خود دارند.

 

 منبع : حق گستر

 




موضوعات مرتبط: خانواده ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, | 9:39 | نویسنده : سيد جلال دبيري |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.